استاد رسول فتحی مجد

تحقيق و تعليق: حسن اسدی تبریزی


 اشاره:

مقاله اي كه در ادامه مي آيد حاصل افادات شفاهي استاد رسول فتحي مجد است.استاد اين مطالب را در جمع دوستان و برخي اعضاء خانواده ايراد كرده اند. مطالب ضبط شده توسط اعضاء خانواده از نوار پياده شده و به همان صورت گفتاري تنظيم شده بود و به آن صورت قابل عرضه نبود. نگارنده اين سطور، با كسب اجازه از استاد، متن پياده شده از نوار را ويرايش و در برخي جاها بازنويسي كرده و با توجه به اينكه استاد در حال حاضر ،به سبب ناراحتي شديد در ناحيه چشم، قادر به مطالعه نيستند ماخذ برخي از مطالب مطرح شده در متن مقاله را پيدا كرده و به همراه چند نكته ديگر در پاورقي آورده است.

استاد رسول فتحي مجد، از شخصيت هاي فرهيخته تبريز ،  دبير بازنشسته آموزش و پرورش و مدرس سابق گروه فلسفه دانشگاه تبريز و  عضو هيئت امناي كتابخانه ملي تبريز(كتابخانه مركزي) هستند. از آثار استاد تا كنون تصحيح بدائع الحكم آقا علي مدرس زنوزي چاپ شده  و دو اثر ديگر وي با عناوين فهرست نسخه هاي اهدايي حاج حسين نخجواني و رساله باج نامه(تاريخچه گمرك در ايران) هنوز منتشر نشده اند. استاد كتابخانه مفصلي(در حدود ده هزار جلد) نيز داشت كه بخش عمده آن را به كتابخانه مركزي تبريز اهداء كرده است.

استاد فتحي مجد متواضعانه خود را صرفا «كتاب دوست» مي نامد و از اينكه در حال حاضر،در سن نود و پنج سالگي، نمي تواند كتاب بخواند ناراحت است و با حسرت و اندوه به كتاب هاي پشت سرش نگاه مي كند. براي استاد طول عمر توام با صحت و سلامت آرزو مي كنيم.

 مردمان ادیان ابتدایی خدایی داشته اند به نام خدای رعد و طوفان، مردم دوران های قدیم بسیار از این خدا می ترسیده اند، چون وقوع رعد و طوفان را به حکم او می دانسته اند. مظهر این خدا روی زمین گاو بوده است. این اعتقاد در آن روزگار و از مصر تا هندوستان پیروانی داشته است. از نشانه های باقی مانده در تاریخ می توان به گاو «آپیس» در مصر و گوساله پرستی بنی اسرائیل در غیبت حضرت موسی (ع) اشاره کرد و همچنین احترام هندوان به گاو که تا زمان حاضر نیز تداوم یافته است. درباره این گاو نکته جالب این بوده که عبادت این موجود خیلی ترسناک جز کشتن و قربانی کردن آن نبوده است، اما نه در هر جا بلکه در قربانگاه هایی خاص در کوهستان. البته کوههای بلند و صعب العبور را انتخاب نمی کردند و گاوهای نر را برای قربانی انتخاب می کردند و گاوهای ماده را قربانی نمی کردند. این عمل در ایران تا دوره زرتشت ادامه داشته اما دین زرتشت این نوع قربانی را منع کرد. محل خاصی از کوهستان ها هم که خاص این قربانی ها شمرده می شد توروس گفته می شد، سالی یک بار مردم از دور و نزدیک در حوالی آن توروس جمع می شدند تا بعد از انجام تشریفات دینی به جای و مسکن خود برگردند، البته عده ای هم ساکن دائمی محل بودند. یکی از قربان گاه ها با همان نام اولیه مانده است که کوههای توروس و انتی توروس در آسیای صغیر در ترکیه امروزی می باشد.[1]

در الفبای فرانسه حروف u, ou, o را داریم اما کلماتی نیز هست که در آن باید au نوشت و o خواند. عقیده دارم که این قبیل کلمات سابقاً تلفظ ثقیلی داشته اند که آن تلفظ ثقیل از بین رفته و به خاطر اینکه معنی آن با کلمات دیگر اشتباه نشود املاء خود کلمه را نگه داشته اند، کاری که ما در زبان فارسی با کلمات خواب، خواهر، خواهش و امثال آن می کنیم. تصادفاً کلمه توروس نیز با o معمولی نوشته نمی شود بلکه با au نوشته می شود و عقیده ام این است که این کلمه سابقاً تلفظی نزدیک به “Tavris” داشته است.

روزی در گروه فلسفه دانشگاه تبریز درس شناخت ادیان داشتم، همین مطلب را از روی کتاب شرح می دادم، در حالی که روی کلمه “Taurus” فکر می کردم یک باره یادم افتاد که در دوره جوانی به سبب کار پدرم با اهالی قراجه داغ زیاد ارتباط داشتم، آن ها عموماً تبریز را «تؤرؤز» می گفتند، نه مثل عوام تربیز و يا تبریز.

به ذهنم خطور كرد كه تبریز نیز یکی از توروس ها بوده است؛ این فکر بعد از اتمام کلاس در ذهن من خلجان بیشتری پیدا کرد و درباره آن تامل و تحقيق كردم ولی به نتيجه اي نرسيدم؛ تا اینکه در همان ايام کتاب تاریخ تبریز تا قرن نهم مرحوم دکتر محمد جواد مشکور به دستم رسید و من تمام این کتاب مفصل را خواندم ولی فقط یک جمله در آن بود كه حدس مرا تقويت كرده و مشکل فکری مرا حل کرد و آن این جمله بود: «من در بین حروف تبریز، تفلیس و بدلیس مشابهت می بینم»[۲] ، من خود نیز تجریش و تفریش را به آنها افزودم. واقعاً مشابهت زیادی میان حروف این شهرها وجود دارد و بعید نیست که همه آنها ریشه در تلفظ قدیمی توروس داشته باشند البته به دلیل اختلاف مکان و لهجه های مختلف یکی، دو حرف آنها تغییر یافته است. البته صحبت از حداقل چهار هزار سال پیش است.

چند نکته را هم یادآوری کنم:

اول. تلفظ حقیقی و قدیمی کلمه "توروس" برای ما معلوم نیست.

دوم. تشابه حروف این پنج شهر شگفت انگیز است، همه آنها پنج حرف دارند که سه یا چهار حرف آنها مشترک و یک یا دو حرف آنها متغیر است و بعید نیست که از یک اصل باشند.

سوم. علت مکسور بودن حرف اول تفلیس و یا تبلیس این بوده است که در زبان اقوام خزر یعنی ساکنین غرب دریاچه کاسپین فتحه وجود نداشته است و آنها کلمات مفتوح زبان های دیگر را به صورت مکسور تلفظ می کرده اند.[۳]

تمامی این پنج شهر توروس یعنی زمانی قربان گاه بوده اند، زمانی نه چند صد سال بلکه حداقل چهار هزار سال پیش و بعد که آن مذهب و آن رسوم از بین رفته است همان نام بر روی این مناطق باقی مانده است؛ تلفظ اسم «تبریز» به صورت «توروز» در زبان اهالی قراجه داغ ما را به این نکته رهنمون می شود. [۴]

ظاهراً تلفظ اولیه این کلمه «توريس» بوده است که در تبریز حرف آخر به «ز» و حرف دوم به «ب» تبدیل شده است.

از زمانی که این نکته به ذهنم رسیده است بیش از بیست سال می گذرد ، این نکته را با برخی از استادان رشته تاریخ دانشگاه تبريز مطرح کردم گفتند این قدمتی که به تبریز می دهی ادعای کوچکی نیست، صبر کن بلکه نام پیش از اسلام کوه سرخاب را پیدا کنیم. در کشف قبرستان جنب مسجد کبود روزی که به تماشای آن رفته بودم این دو استاد عزیز را زیارت کردم، گفتم برای قدمت تبریز از من مدرک می خواستید این هم مدرک.[۵]

در پایان این بحث باید به چند نکته نیز اشاره کنم:

1-     تلفظ فعلی توروس تلفظ اصلی و قدیمی اش نیست، دلیل آن املاء فعلی کلمه در زبان های خارجی مانند فرانسه می باشد.

2-   جمعی از دانشمندان عقیده دارند که «ثور» عربی نیز تغییر شکل داده کلمه ی «ته ور» می باشد، همچنین املاء خارجی کلمه نشان می دهد که باید به وزن ثور عربی تلفظ شود.

3-   در مورد اشتراک حرف پنج شهر«تبریز، تفلیس، بدلیس، تجریش، تفریش»، سه شهر اولی را مرحوم دکتر مشکورمورد توجه قرار داده است و دو شهر ديگر را نویسنده این سطور و عقیده ام این است که اگر در فرهنگ جغرافیا دقت شود اسم هاي مشابه دیگری هم ممکن است پیدا شود، البته باید در نظر داشت که صحبت از چهار - پنج هزار سال پیش است.

4-     نام همه این شهرها با اینکه عربی نیست بر وزن تفعیل است.

 

 ردّ اقوال دیگر در مورد نام شهر تبریز

دو عقیده و نظر در مورد نام تبریز اظهار شده است كه به نظر اینجانب صحیح نیستند[۶]. آن دو نظر یکی نوشته حمدالله مستوفی قزوینی است و دیگری نظر برخي از محققين كه تبريز را« تاب ریز» و« آب ریز» معنا كرده اند؛ دومی چون به نظر من از نظر اولی بی پایه تر است ابتدا آن را نقد می کنم؛ تاب ریز[۷] به جایی گفته می شود که آب گرم از آن بجوشد مثل سرعین در اردبیل. آب ریز هم به جایی گفته می شود که آب آن فراوان باشد در حالی که در حوالی دانشگاه تبریز اگر چهل متر هم چاه بکنند به آب طبیعی نمی رسند؛ در محدوده باغ گلستان و پیش از پیدایش سازمان آب باید در حدود بیست و چهار متر زمین را می کندند تا به آب طبیعی برسند. آب ریز گفتن به چنین محلی آیا وجهی می تواند داشته باشد؟

آب شهر تبریز به نوشته نادرمیرزا، در تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، از آب مهران رود تا دوره مغول و بعد از آن نیز توسط قنات و کهریزها اداره و تامین می شد.

اما روایت مستوفی قزوینی چون تعریفی از آب و هوای تبریز داشته به مذاق تبریزیان خوش می آمده است و ضمناً قناتی نیز به نام قنات زبیده بنابر روایت نادر میرزا وجود داشته و کسی نمی داند که این زبیده که بوده و در چه زمانی می زیسته است اما قضیه به اسم زبیده زن هارون الرشید تمام شده است.[۸]

طب ایرانی از دوره هخامنشی و اسکندر با طب یونانی آمیخته شده بود و در دوره ساسانی به سبب اختلاف عقیده در دین مسیح حوادثی در رم به وقوع پیوست، در نتیجه عده ای به ایران پناهنده شدند که میان آن ها چند نفر از اطبّای رومی بودند و آنان در شهر جندی شاپور مرکز طبی ایران جا گرفتند، در ظهور اسلام جندی شاپور از نقاط محدود و کم نظیر دنیا شمرده می شد. در اوايل تشكيل حکومت عباسی اگر کسی از بزرگان حکومت در بغداد مریض می شد از جندی شاپور طبیب می خواستند، اما در دوره هارون الرشید و زبیده خود اطباء به سبب کثرت مریض، خود به بغداد نقل مکان کرده بودند و زن هارون الرشید رئیس یک قبیله وحشی نبود که جهت درمان به صحراگردی بپردازد بنابراين اين وجه تسميه به نظر ما ناپذيرفتني است.

در اين نوشته وجه تسميه جديدي مطرح كردم كه اميدوارم از طرف محققان و پژوهشگران مورد نقد و بررسي قرار گيرد.

 


یادداشت ها:

۱-   منبع این مطلب را، که نظر استاد بر آن مبتنی است، در بین آثار مربوط به ادیان ابتدایی و ادیان ایرانی،البته آثاری که بدانها دسترسی داشتم، نیافتم. در تاریخ جامع ادیان (جان ناس)، دینهای ایرانی (گئو ویدن گرن)، دینهای ایرانی پیش از اسلام (دکتر مهری باقری)، ایران باستان (موله) و کتابهایی از این قبیل اشاره ای به چنین مطلبی نشده است. فقط در دانشنامه اینترنتی طهور مطالبی در این باره آمده است اما به منبع آن اشاره نشده است. بخشی از مطلب این دانشنامه را نقل می کنم: «میان هیتیان ریشه کهن گاوپرستی مشاهده می شود. رب النوع بزرگ، خداوندگار رعد و توفان به وسیله حیوانی مقدس یعنی گاو تظاهر و تجلی می کرده است. این حیوان مفید که سابقه بسیار در تاریخ پرستش دارد، از قدیم ترین ایام در آناتولی مورد ستایش قرار گرفته و به همین مناسبت است که کوهستان بلند این سرزمین توروس یعنی گاو نر خوانده شده است و باز به جهت رواج پرستش این حیوان در میان بسیاری از ملل است که نام «تورو» در زبان های مختلف ریشه مشترک دارد. این کلمه ظاهراً از یک واژه سامی و هند و اروپایی مشتق شده است، در سامی ثور، در یونان توروس، درچک Tor و به آلمانی Sitor نامیده می شود...»

2-   دكتر محمد جواد مشكور در كتاب تاريخ تبريز تا پايان قرن نهم هجري مي نويسد: « به نظر مي رسد كه تبريز نامي بسيار قديمي و مربوط به پيش از آمدن آريايي ها به ايران بوده و شايد بين نام هاي تبريز و بتليس (بدليس) و تفليس(در گرجي تيليس) كه تا حدي سه شهر نزديك به يكديگرند در اصل لغت ارتباطي وجود داشته باشد(ص 392).

 3 - مينورسكي مي گويد:«تلفظ تبريز به كسر تاء يكي از خصايص لهجه منسوب به خزرها است»(تاريخ تبريز،ترجمه عبدالعلي كارنگ،به كوشش غلامرضا طباطبايي مجد،ص 34).

4- مي دانيم كه در قراجه داغ یا ارسباران، از مناطق مهم آذربايجان، برخی گویش های قدیمی ایران تا به امروز پاییده است و در برخی مناطق آن مانند روستای «کرینگان» و «ونستان» هنوز برخي از مردم به این زبانها سخن می گویند، بنابراین تلفظ و گويش مردمان این دیار از نظر زبان شناسی اهمیت بسيار دارد و می تواند محقق را به صورت قدیمی کلمات راهنمایی کند.

 ۵-  اشاره استاد به کاوش های باستان شناسی در محوطه مسجد کبود است که در اثر این کاوش ها معلوم شد تبریز حدود سه هزار سال قدمت دارد و آثاری از عصر آهن در این محوطه کشف شد. «یکی از محوطه های مربوط به فرهنگ عصر آهن، که در سال 1376 به صورت اتفاقی و درپی فعالیت های ساختمان سازی کشف شد، محوطه باستانی مسجد کبود است که در شمال خیابان امام خمینی و شمال شرق بنای مسجد کبود زیر رسوبات چندین متری قرار گرفته است. تا قبل از کشف این محوطه از دوران پیش از تاریخ و ماقبل اسلام تبریز به غیر از متون آشوری و ارمنی هیچ گونه مدرک باستان شناختی در دست نبود. کاوش های علمی باستان شناختی در این محوطه از سال 1378 به سرپرستی نصرت ا... معتمدی آغاز شد و در سال های 82-1379 به سرپرستی علیرضا هژبر نوبری ادامه یافت و حقیقت وجود فرهنگ بس دیرینه این شهر آشکار شد.» (هژبر نوبری، علیرضا، «جایگاه کاوش های مسجد کبود تبریز در عصر آهن ایران و مقایسه آن با سایر محوطه های هم عصر»، مجموعه مقالات همایش بین المللی باستان شناسی ایران: حوزه شمال غرب، به کوشش مسعود آذرنوش، 1383). و از عجایب روزگار اینکه مسئولان وقت تبریز به جای اینکه محوطه باستانی مسجد کبود و اطراف آن را به همان حالت نگه دارند، تا بعدها مطالعات باستان شناختی تکمیل گردد، به ساخت و ساز پاساژ در آن محوطه و بتن ریزی اقدام کردند! و فعلاً بخش کوچکی از این محوطه باستانی باقی مانده است که به صورت موزه درآمده است.

۶-  البته وجوه ديگري هم در وجه تسميه تبريز توسط محققين مطرح شده و «درباره نام تبريز و معناي آن سخنهاي فراواني گفته شده است»(ديانت،علي اكبر،«تبريز»،دايره المعارف بزرگ اسلامي،ج 14، ص 423). استاد در اين نوشته به دو مورد از آنها اشاره كرده است.

7-  در ميان وجوهي كه در وجه تسميه تبريز مطرح شده است به نظر محققان اين وجه پذيرفتني تر است، تبريز يعني محلي كه در آن آب گرم مي ريزد، رود آب گرم يا چشمه آب گرم . «آيلرس،زبان شناس آلماني، يافتن ريشه دقيق تبريز را دشوار دانسته و احتمال داده است كه تبريز از دو بخش «تب» و «رز» به معناي رود آب گرم تشكيل شده باشد...»(مومني،مصطفي، تبريز: جغرافيا،تاريخ، نشر كتاب مرجع، ص 14). بنا به نوشته آقاي علي اكبر ديانت «برخي از پژوهشگران بر اين باورند كه نام نخستين تبريز در زبان مردم بومي آذربايجان «توري» بوده است كه بعدها به شكل« توريز» و سپس به صورت ادبي و كتابي «تبريز» درآمده است...اين گفته چندان بي پايه و اساس نمي نمايد...اين نام از دو بخش« تو» به معناي گرم و تب و «ري» به معناي جريان، چشمه و رود تشكيل شده است و روي هم رفته در گويش فارسي آذري، چشمه يا رود گرم و گرماب معنا مي داده است»(دايره المعارف بزرگ اسلامي،ج 14،ص 423).

8-  منظور استاد از روایت حمدالله مستوفی این روایت است که بنای تبریز را به زبیده خاتون همسر هارون الرشید نسبت داده اند؛ مستوفی می گوید: «بنای تبریز از زبیده زن هارون الرشید است. وی به بیماری تب نوبه مبتلا بوده، روزی چند در آن حوالی اقامت کرده، در اثر هوای لطیف و دل انگیز آنجا بیماری زبیده زایل شده، فرموده شهری در آن محل بنا کنند و نام آن را «تب ریز» بگذارند» (به نقل از: کارنگ، عبدالعلی، آثار باستانی آذربایجان، جلد اول، ص ۲).

لسترنج درباره این روایت می گوید: «یک روایت جدیدتر بنای تبریز را به زبیده زن هارون الرشید نسبت می دهد ولی در تواریخ قدیم مطلبی که دلیل صحت این مدعا باشد دیده نشده است و اساساً هیچ جا ذکری از اینکه زبیده زن هارون الرشید به آذربایجان آمده باشد به میان نیامده است (لسترنج، جغرافیای تاریخی سرزمین های خلافت شرقی، ترجمه محمود عرفان، انتشارات علمی و فرهنگی، 1377).


* اين مقاله نخست بار در هفته نامه آذرپيام ، شماره ۴۰۴ منتشر شده است. استاد ارجمند دكتر سيروس برادران شكوهي نسخه چاپي مقاله را خوانده و نكات ارزشمندي را به نگارنده يادآور شدند. در نسخه فعلي مقاله برخي نكات مورد نظر استاد اعمال شده است.

** تاملي ديگر در وجه تسميه تبريز ، اهراب نيوز